سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفسیر و شرح دعای 26 صحیفه سجادیه علیه السلام

أعوذ بالله من نفسی و من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین ، الحمدلله ربّ العالمین و العاقبة للمتقین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

خداوند سبحان در آیه 36 سوره نساء می فرماید:

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لَاتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَبِذِی الْقُرْبَی‏ وَالْیَتَامَی‏ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَی‏ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُوراً ( و خدا را بپرستید، و چیزی را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست، دوست ندارد)

در فراز اول دعای 26 صحیفه سجادیه، امام علیه السلام می فرمایند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوَلَّنِی فِی جِیرَانِی وَ مَوَالِیَّ الْعَارِفِینَ بِحَقِّنَا، وَ الْمُنَابِذِینَ لِأَعْدَائِنَا بِأَفْضَلِ وَلَایَتِکَ.

[بار خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا به بهترین یاری نمودن در باره همسایگان و دوستانم که بحقّ ما شناسا هستند (امامت ما را باور داشته حقوق ما را رعایت مینمایند) و با دشمنان ما مخالفت میکنند همراهی فرما]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ خانَ جارَهُ شِبْراً مِن الْأرْضِ جَعَلَهَا اللّهُ طَوْقاً فِی عُنُقِهِ مِنْ تُخُومِ الْارْضِ السَّابِعَةِ حَتَّی یَلْقَی اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ مُطَوَّقاً الَّا انْ یَتُوبَ وَ یَرْجِعُ.[1]

کسی که به اندازه یک وجب زمین به همسایه‏اش خیانت ورزد، آن یک وجب را خداوند از پوسته هفتم زمین حلقه گردن او کند، و بدین صورت خدا از در قیامت ملاقات نماید، مگر این که توبه کند و از ظلم به همسایه برگردد!

و امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

حَریمُ الْمَسْجِدِ ارْبَعُونَ ذِراعاً، وَ الْجوارُ ارْبَعُونَ داراً مِنْ ارْبَعَةِ جَوانِبِها.[2]

حریم مسجد چهل ذرع، و حریم همسایه از چهار طرف چهل خانه است‏.

در قرآن از درختی نام می‏برد به نام زقّوم که شیره آن را به اهل جهنّم می‏خورانند و این خوراک برای اهل جهنّم عذابی بسیار سخت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏فرماید: گروهی از مردم آویزه شاخه‏های این درختند از جمله:

مَنْ کانَ جارُهُ مَریضاً فَتَرَکَ عِیادَتَهُ اسْتِخْفافاً بِحَقِّهِ فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ، وَ مَنْ ماتَ جارُهُ فَتَرَکَ تَشْییعَ جِنازَتِها تَهاوُناً فَقَدْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهُ. [3]

کسی که همسایه مریضش را محض سبک شمردن حقّ او عیادت نکند، و آن که به خاطر سبک انگاشتن جنازه همسایه به تشییعش نرود، هر دو از آویزه‏های شاخه‏های درخت زقومند!

وَ وَفِّقْهُمْ لِإِقَامَةِ سُنَّتِکَ، وَ الْأَخْذِ بِمَحَاسِنِ أَدَبِکَ فِی إِرْفَاقِ ضَعِیفِهِمْ، وَ سَدِّ خَلَّتِهِمْ، وَ عِیَادَةِ مَرِیضِهِمْ، وَ هِدَایَةِ مُسْتَرْشِدِهِمْ، وَ مُنَاصَحَةِ مُسْتَشِیرِهِمْ، وَ تَعَهُّدِ قَادِمِهِمْ، وَ کِتْمَانِ أَسْرَارِهِمْ، وَ سَتْرِ عَوْرَاتِهِمْ، وَ نُصْرَةِ مَظْلُومِهِمْ، وَ حُسْنِ مُوَاسَاتِهِمْ بِالْمَاعُونِ، وَ الْعَوْدِ عَلَیْهِمْ بِالْجِدَةِ وَ الْإِفْضَالِ، وَ إِعْطَاءِ مَا یَجِبُ لَهُمْ قَبْلَ السُّؤَالِ.

‏[ و آنان را به این امور موفق فرما: 1- برپا داشتن روش و طریقه‏ات، 2- فرا گرفتن محاسن اخلاقت برای سود رساندن به ناتوانشان، 3- جبران کردن تنگدستی شان، 4- عیادت بیمارشان، 5- هدایت کردن مسافرشان، 6- پنهان داشتن اسرارشان، 7- پوشاندن عیوبشان، 8- یاری دادن به مظلومشان، 9- خوب کمک کردن به آنان در مایحتاج زندگیشان، 10- احسان به ایشان با مال و ثروت و بخشش فراوان، 11- عطا کردن آنچه برای آنان لازم است پیش از درخواستشان ]

« معلّی بن خنیس می‏گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: برای او هفت حق واجب است که اگر یکی از آنها را ضایع گذارد از ولایت و اطاعت خدا بیرون است، و برای او نزد خدا هیچ بهره‏ای از بندگی نیست.

به حضرت گفتم: فدایت شوم آنها چیستند؟ فرمود: ای معلّی! به راستی که من بر تو مهربانم و می‏ترسم که آنها را ضایع کنی و محافظت ننمایی و به کار نبندی. عرضه داشتم:

لاحَوْلَ وَلاقُوَّةَ الّا بِاللّهِ.

فرمود: آسان‏تر آنها این است:

1- دوست داری برای او آنچه را برای خود دوست داری، و بد داری برای او آنچه را برای خود بد داری.

2- از خشم او کناره کنی و خشنودی او را پیروی نمائی و فرمان او را ببری.

3- او را کمک کنی با خودت و دارائیت و زبانت و دستت و پایت.

4- چشم او و راهنمای او و آئینه او باشی.

5- سیر نباشی و او گرسنه باشد، سیراب نباشی و او تشنه بماند، نپوشی و او بی‏لباس بگردد.

6- اگر تو را خدمتکاری است، و برادرت از آوردن خدمتکار به خاطر تنگدستی عاجز است، خدمتکار خود را بفرستی تا جامه او را بشوید و خوراک او را مهیّا سازد، و بستر او را پهن نماید.

7- به سوگند او وفاداری کنی، دعوت او را بپذیری، به وقت مرض به عیادتش بروی، در جنازه او حاضر شوی، و هر گاه بدانی برای او حاجتی است به انجام آن برایش پیشدستی کنی و او را وانداری تا از تو خواهش کند، با شتاب در انجام آن بکوش. وهر گاه چنین کردی دوستی خود را به دوستی او پیوستی و دوستی او را به‏ دوستی خود وصل کردی.» [4] فیض کاشانی(رضوان الله تعالی علیه) در زمینه دوستی و محبّت و ادای حقوقی که دو یار بر هم دارند می‏فرماید:

بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم 

انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم‏

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم        

شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم‏

دوای هم شفای هم برای هم فدای هم                        

دل هم، جان هم،جانان هم،دلدار هم باشیم‏

به هم یک تن شویم و یک دل و یک رنگ و یک پیشه      

سری در کارهم آریم و دوش بارهم باشیم‏

جدائی را نباشد زهره‏ای تا در میان آید                         

به هم آریم سربر گرد هم پرگار هم باشیم‏

حیات یکدگر باشیم و بهر یکدگر میریم                    

گهی خندان زهم گه خسته و افگار هم باشیم‏

به وقت هشیاری عقل کل گردیم بهر هم                      

چو وقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم‏

جمال یکدگر گردیم و عیب یکدگر پوشیم                         

قبا و جبّه و پیراهن و دستار هم باشیم‏

غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم                    

بلای یکدگر را چاره و ناچار هم باشیم‏

1-  وَ لَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَ أَجَلٌ مُّسَمًّی [5]

و اگر سنّت و روشی از پروردگارت [نسبت به تأخیر افتادن عذاب از آنان‏] نگذشته بود و نیز مدتی که [برای زندگی آنان‏] مشخص و معین شده است، قطعاً عذاب خدا بدون تأخیر بر آنان لازم و حتم می‏شد.

سنّت الهی در قرآن با عنوان «کلمه» از آن یاد شده که اشاره به حکمت آفرینش بر اساس آزادی انسان‏هاست؛ زیرا اگر هر عملی بدون هیچ گونه مهلت، مجازات در پی داشته باشد، ایمان و اعمال صالح جنبه اضطراری و اجباری پیدا می‏کند و بیشتر به خاطر ترس و وحشت از کیفر انجام می‏شود. پس باید مهلتی باشد تا گنهکاران به خود آیند و راه اصلاح در پیش گیرند و هم فرصتی برای خودسازی برای همه پویندگان راه حق و کمال داده شود.

2- تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْارْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین‏[6]

آن سرای [پرارزش‏] آخرت را برای کسانی قرار می‏دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی‏خواهند؛ و سرانجام [نیک‏] برای پرهیزکاران است‏

امام علی علیه السلام می‏فرماید:

پابرجا بودن دین و دنیا به چهار نفر است: دانشمند با عمل، جاهلی که از یادگرفتن خودداری نمی‏کند، ثروتمندی که از انجام خوبی بخل نمی‏ورزد، تهیدستی که آخرتش را با دنیا عوض نمی‏نماید.

فساد در دین و دنیا زمانی است که عالم علمش را ضایع، و جاهل از یادگیری خودداری ورزد، و ثروتمند دچار بخل شود، و تهیدست آخرتش را به دنیا بفروشد. [7] از امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون وضع مردم پرسیدند، حضرت فرمود:عموم مردم از پی پنج طائفه فاسد می‏شوند.

دانشمندان که هادیان مردم به سوی خدایند، اهل زهد که راه به سوی حقّند، تاجران که امینان خداوندند، رزمندگان که یاور دینند، حاکمان که کارگردانان مردمند.

زمانی که عالم دچار طمع شد، و در جمع ثروت برآمد، مردم چه کسی را حجّت حق بر خلق بدانند، آنگاه که زاهدان، در پی دنیا برآمدند، و چشم به دست مردم دوختند، مردم به کدام شخص اقتدا کنند، و وقتی تاجر خائن شد و از پرداخت زکات باز ایستاد خلق خدا به که اطمینان نمایند، و زمانی که رزمنده ریاکار شد، و روی به کاسبی آورد، چه کسی از مسلمانان دفاع کند، و هنگامی که حاکم ظالم شد، و در حکومتش به ستم برخاست چه کسی مظلوم را در برابر ظالم یاری دهد؟!

و اللّه قسم، مردم را جز عالمان طمعکار و زاهدان دنیاپرست، و تاجران خائن، و رزمندگان ریاکار، و حاکمان ستمگر به نابودی نکشیدند.

در آینده نزدیک ستمکاران ملاحظه خواهند کرد که به چه عذابی مبتلا خواهند شد. [8]

در هر صورت، علت فساد در فکر و اخلاق و عمل روی گردانی از حق و غفلت‏ از خدا، و بی توجّهی به آخرت، و عمل نکردن به قرآن مجید و دستورهای انبیا و امامان است.

شخص فاسد، و خانواده فاسد، و جامعه فاسد، بدون تردید در تمام شؤون زندگی دچار انواع مشکلات و سختی‏ها و پریشانی و اضطراب و ناامنی است، و این همه علاجی جز بازگشت به حق، و روی آوردن به حقیقت، و آراسته‏ شدن‏ به‏ اخلاق‏ الهی، و ایجاد رغبت به نعیم آخرت در قلب، و اصلاح درون و برون و ظاهر و باطن ندارد.

فساد یعنی آلودگی اندیشه، اخلاق و عمل، به هوا و هوس و برنامه‏های شیطانی. فساد یعنی خروج حالات قلبیّه و برنامه‏های اخلاقیّه و عملیّه از مدار قوانین و دستورهای الهی.

3- جبران تنگدستی مردم

کمک‏ به‏ فقیران در این روز بزرگ اختصاص به فطریه و کفّارات و صدقات ندارد، سیره عملی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اولیای الهی چنین نشان می‏دهد، روز عید نسبت به نیازمندان ایثار و گذشت فراوانی داشته‏اند. صدقات مردم را جمع نموده و به فقیران و سالمندان اطعام و ولیمه می‏دادند.[9]

4- عیادت بیماران

کلینی به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کند: هر کس یک بیمار مسلمان را عیادت‏ کند خداوند برای همیشه هفتاد هزار فرشته بر او گمارد تا در بار و بنه او در آیند، و تا قیامت تسبیح وتقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمی از نمازشان برای عیادت‏ کننده بیمار باشد.[10]

 

وَ اجْعَلْنِی اللَّهُمَّ أَجْزِی بِالْإِحْسَانِ مُسِیئَهُمْ، وَ أُعْرِضُ بِالتَّجَاوُزِ عَنْ ظَالِمِهِمْ، وَ أَسْتَعْمِلُ حُسْنَ الظَّنِّ فِی کَافَّتِهِمْ، وَ أَتَوَلَّی بِالْبِرِّ عَامَّتَهُمْ، وَ أَغُضُّ بَصَرِی عَنْهُمْ عِفَّةً، وَ أُلِینُ جَانِبِی لَهُمْ تَوَاضُعاً، وَ أَرِقُّ عَلَی أَهْلِ الْبَلَاءِ‌ مِنْهُمْ رَحْمَةً، وَ أُسِرُّ لَهُمْ بِالْغَیْبِ مَوَدَّةً، وَ أُحِبُّ بَقَاءَ النِّعْمَةِ عِنْدَهُمْ نُصْحاً، وَ أُوجِبُ لَهُمْ مَا أُوجِبُ لِحَامَّتِی، وَ أَرْعَی لَهُمْ مَا أَرْعَی لِخَاصَّتِی.

 [خدایا! مرا چنان قرار ده که 1- کار بدشان را به نیکی و خوبی پاداش دهم2- و از ستمکارشان با گذشت و بخشش صرف ‏نظر کنم، 3- درباره همه آنان خوش گمانی را به کار گیرم، 4- تمامشان را با نیکوکاری سرپرستی کنم، 5- عفیفانه چشم از خطایشان بپوشم،       6- فروتنانه با آنان نرم باشم، 7- مهربانانه بر بلادیده آنان رقت آورم،              8- در پنهان دوستی خود را بر آنان ظاهر سازم، 9- خیرخواهانه دوام نعمتشان را بخواهم، 10- آنچه برای اقوام خود لازم می‏دانم، برای آنان لازم بدانم، 11- آنچه برای مخصوصان خود رعایت می‏کنم، برای آنان رعایت کنم.] (یعنی اگر بخواهیم در یک جمله و خلاصه تر بگوییم باید عرض کنیم که : برخورد نیکو با همسایه از نظر اسلام بسیار امر مهم و ضروری است.‏)

 توجه داشتن به همسایه و دلجوئی کردن از او، آن قدر مهم و پراهمّیّت است که خداوند در جواب درخواست حضرت یعقوب علیه السلام می‏فرماید:

انَّ یَعْقُوبَ لَمَّا ذَهَبَ مِنْهُ ابْنُ یامینَ نادی‏ یا رَبِّ اما تَرْحَمُنی‏ اذْهَبْتَ عَیْنَیَّ وَ اذْهَبْتَ ابْنَیَّ، فَاوْحَی‏ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی‏ الَیْهِ لَوْ امَتُّهُما لَأَحْیَیْتُهُما حَتَّی اجْمَعَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُما وَ لکِنْ اما تَذْکُرُ الشَّاةَ ذَبَحْتَها وَ شَوَیْتَها وَ اکَلْتَ وَ فُلانٌ الی‏ جَنْبِکَ صائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْها شَیْئاً. [11]

حضرت یعقوب علیه السلام چون بنیامین را از دست داد عرض کرد: بار پروردگارا! به من رحم نمی‏کنی؟ دو چشمم را که گرفتی و دو فرزندانم را که بردی؟

خداوند وحی کرد: ای یعقوب! اگر من آن دو را یعنی یوسف و بنیامین را میرانده باشم برایت زنده می‏کنم، ولی آیا به یاد داری آن گوسفندی را که سر بریدی و بریان کردی و خوردی و فلانی در همسایگی تو روزه بود و چیزی از آن را به آنها ندادی‏.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی مِثْلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ، وَ اجْعَلْ لِی أَوْفَی الْحُظُوظِ فِیمَا عِنْدَهُمْ، وَ زِدْهُمْ بَصِیرَةً فِی حَقِّی، وَ مَعْرِفَةً بِفَضْلِی حَتَّی یَسْعَدُوا بِی وَ أَسْعَدَ بِهِمْ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

[خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا هم از جانب ایشان، رفتاری به همین صورت نصیب فرما، و کامل‏ترین بهره‏هایی که نزد ایشان است برای من قرار ده، و بصیرتشان را در حق من و معرفتشان را به فضل من افزون فرما، تا به خاطر من نیک‏بخت شوند، و من نیز به خاطر آنان نیک‏ بخت شوم. پروردگار جهانیان! دعایم را مستجاب کن‏.]

در بند پایانی دعا امام علیه السلام به یک نکته بسیار حیاتی اشاره می فرمایند و آن نیز برای سعادت هر انسانی است و آن شناخت فضایل اهل بیت علیهم السلام است .

چنان که حضرت رضا علیه السلام در روایت سلسلة الذهب در شهر نیشابور به این معنا اشاره کردند:

آن حضرت از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، از جبرئیل(علیه السلام) از حضرت حق روایت کرد:

« کَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی، فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَی? بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا‌ » [12]

کلمه‏ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصار و قلعه محکم من است، هر کس وارد حصار من شود از عذابم ایمنی یابد، راوی می‏گوید هنگامی که شتر حمل کننده حضرت حرکت کرد همه ما مشایعت کنندگان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: توحید همراه با شرائطی است که من از شرایط آن هستم.

این جمله به این معناست که توحید ناب خالص و معرفت به حق به آن معنائی که هست و شناختن احکام او و خواسته‏هایش جز از طریق ولایت و امام معصوم که عارف به حق و مبلغ واقعی فرهنگ اوست به دست نمی‏آید.

امام صادق علیه السلام به معلّی بن خنیس فرمود:

یا مُعَلّی! لَو أنَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ مِائَةَ عَام بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ، یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ الَّلیلَ حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ علی عَینَیهِ، وتَلْتَقی تَراقِیِه هَرَماً، جَاهِلًا لِحَقِّنَا، لَم یَکُن لَه ثَواب‏.[13]

ای معلّی! اگر بنده‏ای صد سال میان رکن و مقام خدا را بندگی کند، روزها را روزه بگیرد و شب‏ها را به تهجّد و راز و نیاز بگذراند تا جایی که از شدّت پیری ابروانش روی چشمانش را بگیرد و استخوان‏های گردنش در سینه‏اش فرو رود ولی نسبت به حق ما جاهل باشد و جایگاه ما را نشناسد، هرگز برای او پاداشی نخواهد بود.

ما وقتی به حقیقت بدانیم و بشناسیم که مصداق واقعی و اتمّ و اکمل عناوینی که در قرآن مجید و روایات و معارف استوار اسلامی آمده، چون‏ اهل الذکر، صادقین، محسنین، متّقین، مجاهدین، مؤمنان، صابرین، اولو الالباب، صراط، سبیل، ثار اللّه، وجه اللّه، عین اللّه، جنب اللّه، اذن اللّه، لسان اللّه، ولی اللّه، اهل بیت علیهم السلام‏ هستند، راه چگونگی برخورد با آنان و بهره گرفتن از فرهنگ سعادت بخششان به روی ما باز می‏شود به گونه‏ای که جز آنان را به عنوان چراغ زندگی و کشتی نجات و پیشوای واقعی انتخاب نخواهیم کرد و در مشکلات دنیا و آخرتمان و هنگام هجوم وسوسه‏ها و اغواگری‏ها و شبهات دینی، جز به آنان که راسخون در علم‏اند[14] مراجعه‏ نخواهیم نمود و عقل و روح و قلب را از شراب طهور معارفشان سیراب خواهیم ساخت و از باب:

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ...»[15].

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد...

با همه وجود به پیروی از آنان برخواهیم خاست تا محبوب خدا شویم و خدا به سبب خشنودی‏ اهل بیت علیهم السلام‏ از ما خشنود شود.

شناخت‏ اهل بیت علیهم السلام‏ که سبب شناخت خدا و قرآن و هستی است و موجب نورانیّت قلب برای مکاشفه و شهود حقایق است و عامل تزکیه نفس و تربیت درون و آراسته شدن برون و متخلق شدن به اخلاق می‏باشد، بی‏تردید انسان را از آتش دوزخ می‏رهاند و عشق‏ورزی به آنان جواز عبور از صراط را به دست انسان می‏دهد و ولایت و پذیرفتن امامتشان ایمنی از عذاب می‏آورد.




درخت نهی شده چه درختی بود؟ / تفسیر آیات 36 و 37 سوره مبارکه بقره

درخت نهی شده چه درختی بود؟ (بخاطر روشن شدن مطلب از آیه 35 سوره بقره)

ودرکتاب عیون اخبارالرضا(علیه السلام)،ازعبدالسلام هروی،روایت آمده که گفت:بحضرت رضا(علیه السلام)عرضه داشتم: یا بن رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم)!،از درختی که آدم وحوا ازآن خوردند برایم بگو، تا بینم چه درختی بود؟

چون مردم درباره آن اختلاف دارند، بعضی روایت می کنند: که گندم بوده بعضی دیگر روایت می کنند: که درخت حسد بوده ، حضرت فرمود: هر دو درست است ، عرضه داشتم : با اینکه دو معنای متفاوت دارد، چطور ممکن است هر دو درست باشد؟ فرمود: ای ابی صلت ، یک درخت بهشت میتواند چند نوع باشد، مثلا درخت گندم میتواند انگور هم بدهد، چون درخت بهشت مانند درختهای دنیا نیست ، و آدم بعد از آنکه خدای تعالی باو احترام کرد، و ملائکه را وا داشت تا برای او سجده کنند، و او را داخل بهشت کرد، در دل با خود گفت : آیا خدا بشری گرامی تر از من خلق کرده است؟ خدای عز و جل از آنچه در دل او گذشت ، خبردار شد، پس او را ندا داد: که سر خود را بلند کن ، و بساق عرش بنگر، تا چه می بینی ؟ آدم سر بسوی عرش بلند کرد، و بساق عرش نگریست ، و در آن دید که نوشته : (لا اله الا اللّه ، و محمد رسول اللّه )، و علی بن ابیطالب امیرالمؤ منین ، و همسرش فاطمه سیده زنان عالمیان ، و حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتند، آدم پرسید: پروردگارا، اینان چه کسانیند؟ خدای عز و جل فرمود: ای آدم اینان ذریه های تواند و از تو بهترند، و از همه خلایق من بهترند، و اگر اینها نبودند، من تو را، و بهشت و دوزخ ، و آسمان و زمین ، را خلق نمی کردم ، پس زنهار مبادا بچشم حسد بر اینان بنگری ، که از جوار من بیرون خواهی شد.

پس آدم بچشم حسدبرآنان نظرافکند،وآرزوی مقام ومنزلت آنان کرد،وخداوندشیطان رابراومسلط ساخت،تاسرانجام ازآن درخت که نهی شده بودبخورد،وبرحوا هم مسلطش کرد،او هم بمقام فاطمه بچشم حسد نگریست،تاآنکه ازآن درخت بخورد.همچنانکه آدم خورد،ودرنتیجه خدایتعالی هردو را ازبهشت بیرون کرده،بزمین فرستاد،تادرجوارزمین باشند.(درخت درخت گندم بوده ولی ثمره اش حسد شده است)[1]

فَأزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانا فِیهِf وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ? وَلَکُمْ فِی الْأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ[2]

* برخوردشیطان باحضرت آدم(علیه السلام) ??? لغزش آدم(علیه السلام) و حوا توسط شیطان

                           ???بیرون رانده شدن آدم(علیه السلام) وحوا(وشیطان)ازبهشت بخاطرلغزش

* خطاب خدا به آدم(علیه السلام) ??? (اهْبِطُواْ) (آدم(علیه السلام)وحواو شیطان و نسل آدم(علیه السلام))به زمین فرودآیید

 ?? دشمن همدیگر خواهید بود(بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ)

?? محدودیت زندگی در زمین و برخورداری ازنعمتهای زمینی(وَلَکُمْ فِی الْأرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ)

بارها دیده اید که وقتی میخواهند میخی را از دیوار بیرون آورند،آنرا بالا و پایین کرده و این سو و آن سو حرکت میدهند و از این طریق میخ را سست کرده و بیرون میکشند.

جالب اینجاست که به اولیاء و دوستان خدا « اوتاد » میگویند. و اوتاد جمع « وتد » به معنای میخ است. نامگذاری آن شاید به این علت باشد که خداوند به برکت وجود آنها هستی را میخکوب و پا برجا نگه میدارد... و شیطان برای اینکه انسان را از خداوند سبحان دور کند همین کار لغزش و این سو و آن سو کردن را انجام میدهد و می لغزاند و اینگونه بود که آدم(علیه السلام) از باغ ملکوت بیرون کشیده شد. همچنانکه میخ پس از کنده شدن به گوشه ای می افتد،آدم(علیه السلام) وحوا نیزبه گوشه ای از این کره خاکی افتادند.[3]

شاخسار

سخت در اندیشه بودم!

در اینکه چرا از همه چیز توانستم برید جز از خود!

گریه کودکم مرا آشفته ساخت، و رشته افکارم برید، پرسیدم: چرا میگرید؟!

مادرش گفت: از من، نارنج میخواهد!

و به گوشش فرو نمیرود که: نارنجها سبزند، و نارِس، و خام، و از شاخه ها دست برنمیدارند!

و من، پاسخم را یافتم!                      

برندارد میوه تا خام است دست از شاخسار

زاهد ناپخته را از خود بریدن مشکل است.[4]

پیام ها:

1 . خطر شیطان ، برای بزرگان نیز هست . او به سراغ آدم و حوّا آمد. (فَأزَلَّهُمَا)

2 . شیطان ، دشمن دیرینه ی نسل بشر است . زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت . (فَأزَلَّهُمَا)

3 . انسان به خودی خود، ممکن الخطا و وسوسه پذیر است . (أزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ)

4 . هرانسانی بخاطر استعدادها و لیاقتهایی که دارد بهشتی است،ولی خلافها او راسقوط میدهد.( فَأخْرَجَهُمَا)

5 . از نافرمانی خداوند و عواقب تلخ وسوسه های ابلیس ، عبرت بگیریم . تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن ، برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیّت از آنهاست . (فَأزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ... فَأخْرَجَهُمَا)

6 . زندگی دنیا، موقّتی است . (إِلَی حِینٍ)[5] 

{مثل بذر در دل خاک تا فرصتی برای بهره وری باشد}

(این دشمنی که در آیه شریفه آمده می توان گفت که به نوعی اشاره به زمین و گرفتاری های آن و دشمنی شیطان با ذریه آدم(علیه السلام) است. نسلی که از آدمیت دور شده و آنگاه تن به هر کاری خواهد داد. درست مثل برگی که از شاخه جدا گشته و سر از هر فاضلاب و منجلابی بر آورد.[6]

فَتَلَقَّی? ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ? إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ [7]

{یاحمیدبحق محمّد...یاعالی بحق علی...یافاطربحق فاطمه...یامحسن بحق حسن...یاقدیم الاحسان بحق حسین(علیهم السلام)}

عن ابی عبدالله(علیه السلام):ان الله تبارک و تعالی عرض آدم فی المیثاق ذریته.فمر به النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)و هو متکی علی علی علیه السلام و فاطمه(علیها السلام)تتلو هما و الحسن و الحسین(علیه السلام)یتلوان فاطمه ؛ فقال الله : یا آدم ! ایاک ان تنظر الیهم بحسد اهبطک من جواری .

فلما اسکنه الله الجنّه،مثل له النبی و علی و فاطمه و الحسن و الحسین(صلوات الله علیهم)فنظر الهیم بحسد،ثمّ عرضت علیه الولایه فانکرها فرمته الجنه باوراقها.فلمّا تاب الی الله من حسده و اقرّ بالولایه و دعابحق الخمسه:محمدوعلی وفاطمه والحسن والحسین(صلوات الله علیهم)غفر الله له وذلک قوله فَتَلَقَّیءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ . [8]

* و در تفسیر علی‌ بن‌ ابراهیم‌ روایت‌ کرده‌ است‌ از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ إلی‌ أن‌ قال‌:  فَبَقَی‌ آدمُ أربعَینَ صَباحاً ساجِداً یَبْکی‌ علی‌ الجَنَّةِ .[9]

ای یک دله صد دله ، دل یک دله کن                          مهر دگران را ز دل خود یله کن

یک لحظه به اخلاص بیا بر در ما                                گر کام تو بر نیامد آنوقت گله کن

پیام ها:

1. همچنان که توفیق توبه از خداست،باید چگونگی و راه توبه را نیز ازخداوند دریافت کنیم.(مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ)

2. قبول توبه و ارائه ی راه آن ، از شئون تربیت و ربوبیّت اوست . (مِن رَّبِّهِ)

3 .این همه لطف و قبول توبه ، تنها کار خداست . (هو)

4 .اگر توبه واقعی باشد، خداوند آن را می پذیرد. (هُوَ التَّوَّابُ)

5 .اگر توبه را شکستیم ، باز هم خداوند توبه را می پذیرد. (هُوَ التَّوَّابُ)

6 .عذرپذیری خداوند همراه با رحمت است ، نه عتاب وسرزنش . (التَّوَّابُ الرّحیم )[10]



زمانهایی گذشت...

به نام او که اختیارم بسته به اختیار اوست

زمانهایی گذشت،

عمری برفت،

                     طاقتی چند باید،

                    سجده ای چند شاید،

                                                   تا ره شعله ای؛ آتشی راز گرفت.

طاعتی کردن، خود را آزمودن؛

همتی شب تا سحر با خود نمودن؛

از دلبری، دل ها ربودن،

در بند فکرها، شب را غنودن،

                                         عاقبت در بستر مهرش فتادن...

دل را بر دلبر دل ها بدادم

نَفْس و نَفَس آمد به یادم؛

                                   تا یک شبی گنگ،

                                 مبهوت و حیران،

                                                        در دلِ آتش ناگه فتادم!

دوزخ بدیدم، جنّت ندیدم؛

«وای از بی طاعتی» بود،

آوخ[1] ... آنرا شنیدم...

محنت کشیدم، با آن امیدم!

...

آتش دوزخ، داده نویدم

از قعر آتش به نور رسیدم

در پس و پیشش او را بدیدم

شاید شبی را تنها دویدم

تا ز دلِ شب به صبح رسیدم؛

در بین دستی مأوا گزیدم

نظر به هرجا که می فکندم

تنها خدا بود ... کسی ندیدم.

...

ز خفاشان روزگار نور ندیده؛

ز نامحرمان  حریم عشق و نور نادیده؛

نور و نار و عشق و مستی، روی پوشیده

...

اکنون در پس پرده هشیاری و بیداری تنها با تنهایم

چشمان خود را آرام می گشایم،گوید خدایم:

                                                                   همّت گمارم

                                                                 روزها را با شب شمارم

                                                           از سهم شبها، روز را بردارم

                                                          یعنی که شب را تنها نگذارم

                                                       بوته مهری در دل بکارم؛

                                                                                         خدا خدا را از دل برآرم...

شعر: میرحسن موسوی
از دفتر : پس از سالهای خاکستری

[1] دریغا ، واحسرتا، افسوس


روضة الجنان - مخصوص موبایل

 

زیارات، ادعیه، سوره های منتخب، آداب اسلامی، چهل حدیث ها

شامل زیارات و ادعیه و سوره های منتخب و آداب اسلامی و عبادی و چهل حدیث های موضوعی می باشد از ویژگی های بسیار ممتاز آن در بخش زیارات، زیارت عاشورای آن می باشد که شامل قویترین سندها به ترتیب ارائه شده : مثل زیارت عاشورایی که جناب آقای سیدعلی آقای قاضی (رض) بدان عمل می کردندو نسخه بعدی آن زیارت عاشورای کامل الزیارة است که قدیمی ترین زیارت عاشوراست و ...

دانلود


زندگی نامه مرحوم آیت الله‏حق شناس از زبان خودشان

دوران کودکی‏

پدر در شش سالگی و مادر هم در شانزده سالگی از دنیا رفتند. و اما یک خاطره از دوران کودکی این است که در مدرسه‏ی ابتدایی خط بنده خیلی خوب نبود و خط را کج می‏نوشتم، ناظم بی‏رحم با چوب آلبالو ده تا زد روی کف دست من. کف دستم تاول زد و ورم کرد. وقتی به خانه رفتم به مادرم گفتم: مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده! مادرم گفت: به‏به! اگر ناظم محرم من بود، دست او را می‏بوسیدم. باید آنقدر از این چوب‏ها بخوری، تا آدم بشوی. مادر ما اینطور بود. آدمیت ما مرهون زحمات ایشان است. پدر که در همان دوران کودکی فوت شد، ما در دامن محبت مادر تربیت شدیم. در مقابل مادر بنده خیلی مؤدب بودم.

دوران نوجوانی‏

بعد از فوت مادر، دایی مرا به منزل خودش برد. دایی بنده آقای لولاور بود که یک مغازه نزدیک مسجد امام فعلی در بازار و یکی هم در میدان مشق داشت. ایشان خیلی تلاش کرد که مرا مشغول کار بازار بکند و وصلتی بین ما و ایشان برقرار شود، اما بنده گفتم: من اهل کاسبی نیستم، من اهل تحصیل و درسم. خانواده‏ی دایی روش متجددانه داشتند، اما بنده خیلی سعی کردم که آنها را با آداب و عرف شرعی آشنا بکنم، ولی دیدم که اینها مقررات دینی را درست رعایت نمی‏کنند. اوقات بنده از آنها تلخ شد و آنها هم از بنده ناراحت شدند. (البته آنها با تعالیم اسلامی آشنا بودند، اما نه در حدی که من انتظار داشتم) و بالاخره از منزل دایی دور و ساکن حجره شدم.

دوران طلبگی‏

برای اینکه معاشرتم محدود باشد، بنایم بر این شد که حجره‏ام در مدرسه نباشد، در مسجد باشد، چون حضرت فرمود که علم با معاشرت زیاد سازش ندارد، فراغت می‏خواهد. بر همین اساس در مسجد اطاقی برای خودم اختیار کردم. آن اطاق در مسجد جامع تهران بود.

کار در بازار در کنار تحصیل‏

در خلال تحصیل قبل از رفتن به قم برای اینکه زیر بار منت دایی نباشم، بالاخره قرار شد بروم سر کار. آن زمان برای امور حسابرسی دو نوع دفتر بود، دفتر دوبل و دفتر ساده. من می‏توانستم کار هر دو دفتر را انجام دهم، اما به جهت اینکه دفاتر دوبل انسان را مبتلا به ربا می‏کرد، دفتر ساده را انتخاب کردم. صاحب مغازه گفت: شما چقدر مزد می‏گیری؟ گفتم: به نظر شما چقدر باید بگیرم؟ گفت: بیست و پنج تومان، گفتم: من سه تومان می‏گیرم! گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه من باید نمازم را اول وقت بخوانم، درس بخوانم. (چیزی که من از اول جوانی ملتزم بودم، نماز اول وقت و جماعت بود) صاحب مغازه گفت: مگر شما از حاج آقا یحیی مسلمان‏تری؟! (حاج آقا یحیی در مسجد آسید عزیز الله سه ساعت به غروب نماز جماعتش را می‏خواند) گفتم: عقاید مختلف است، یکی می‏خواهد نمازش را سه به غروب بخواند، یکی هم می‏خواهد نمازش را اول وقت تحویل بدهد.

اینها می‏خواستند بنده را بازاری کنند، در حالی که غرض بنده این بود که در آنجا کار کنم و از دایی پول نگیرم و مستقل باشم. یک روز نقشه ریختند که بنده را از نماز جماعت غافل کنند و طوری برنامه ریزی کردند که وقت نماز هیچکس به غیر از من در مغازه نباشد. بنده هم بر حسب وظیفه‏ی شرعی درب مغازه را بستم و رفتم و نمازم را اول وقت خواندم و قدری هم بر تعقیبات افزودم. (در بازار بسته شدن مغازه در روز به معنی مردن صاحب مغازه بود) من بازاری نبودم، بلکه هدف من از کار این بودکه مخارجی برای خود تهیه کنم.

طفیل خواره مشو چون کلاغ بی پر و بال‏

من نمی‏خواستم به دست کسی نظر داشته باشم که تکفل امور مرا داشته باشد، می‏گفتم: من هستم و خدا و بحمدالله برای ادامه‏ی تحصیلات به قم رفتم و موفق شدم هفت اجازه‏ی اجتهاد دریافت کنم.

در دوران نوجوانی یک روز دایی مرا برای خریدن کباب فرستاد، وقتی نوبت من رسید، صدای اذان مسجد بلند شد. به کبابی گفتم: من می‏روم نمازم را می‏خوانم و بعد می‏آیم. کبابی گفت: اگر برگردی باید آخر صف بایستی تا دوباره نوبتت برسد! گفتم: عیبی ندارد. رفتم و نمازم را خواندم و برگشتم و دوباره آخر صف ایستادم تا نوبتم برسد. بالاخره کباب را گرفتم و رفتم منزل. دایی پرسید: پسر کجا بودی؟ چرا اینقدر دیر کردی؟ گفتم: من باید نمازم را اول وقت می‏خواندم و به همین خاطر دیر شد. گفت: خیلی خوب بیا جلو! و یک کشیده زد درِ گوش من. گفتم: هر چه می‏زنید بزنید، اما مشی من این است که نمازم را اول وقت بخوانم.